کد مطلب:129761 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:230

سرنوشت عمر بن سعد
عمر سعد از كرده اش بسیار پشیمان و اندوهگین شد زیرا او نسبت به منصبهای وعده داده شده توسط ابن زیاد، نومید گشت. او از مجلس ابن زیاد برخاست و به خانه رفت و


در راه می گفت: هیچ كس مانند من بازنگشت! من از ابن زیاد فاسق، ستمگر و فرزند تبهكار پیروی كردم و نسبت به حاكم عادل عصیان ورزیدم و رابطه ی شریف خویشاوندی را بریدم! مردم او را ترك گفتند و چون بر گروهی می گذشت از او روی برمی گرداندند. هرگاه وارد مسجد می شد مردم از آن خارج می شدند و هركس او را می دید دشنام می داد. در نتیجه او در خانه ماند تا آنكه كشته شد. [1] .

مختار به عمر سعد امان داد با این شرط كه حدثی از او سر نزند؛ و او با شنیدن این سخن آهنگ خروج از كوفه كرد. آنگاه مردی شجاع به نام مالك بن دومه را حاضر كرد و چهار صد دینار به او داد و به اتفاق از كوفه خارج شدند. چون به حمام عمر یا نهر عبدالرحمن رسیدند، عمر سعد نیت خود را مبنی بر فرار از ترس مختار برای مالك آشكار كرد. اما او وی را قانع كرد كه مختار ناتوان تر از آن است كه زیانی به او برساند و به وی چنین القا كرد كه او عزیزترین عرب است. عمر فریب سخن او را خورد و هر دو به كوفه بازگشتند. مختار پس از آگاهی از خروج او از كوفه گفت: الله اكبر، ما به او وفا كردیم و او خیانت كرد و در گردن او زنجیری است كه اگر بخواهد خود را آزاد كند نمی تواند!

عمر پسرش، حفص را نزد مختار فرستاد و او پرسید: پدرت كجاست؟ گفت در منزل - این در حالی بود كه آن دو از بیم كشته شدن با هم نزد مختار حاضر نمی شدند، اگر یكی حاضر می شد دیگری غایب بود - حفص گفت: پدرم می گوید: آیا به امان ما وفا می كنی؟ گفت: بنشین! آنگاه اباعمره - كیسان تمار - را فراخواند و به او فهماند كه برود و عمر سعد را بكشد و چون نزد وی آمد و شنید كه می گوید: ای غلام طیلسان مرا بیاور، بداند كه مقصود او شمشیر است؛ پیش دستی كند و او را بكشد! اندكی نگذشت كه اباعمره همراه سر عمر سعد نزد مختار آمد.

حفص گفت: انا لله و انا الیه راجعون. مختار گفت: آیا این سر را می شناسی؟ گفت: آری و پس از او خیری در زندگانی نیست، مختار گفت: تو پس از او زندگی نخواهی كرد و فرمان به قتل او داد!


مختار گفت: عمر به ازای حسین (ع) و حفص به ازای علی بن الحسین (ع) - هرچند برابر نیستند - به خدا سوگند هفتاد هزار تن را خواهم كشت. همان طور كه به خاطر یحیی بن زكریا كشته شدند. گویند كه گفت: چنانچه سه چهارم قریش را بكشم به یك انگشت حسین (ع) هم نمی رسد. [2] .


[1] تذكرة الخواص، ص 233.

[2] ر. ك. ذوب النضار، ص 129 - 126.